خودشیفتگی سالم و ناسالم
خودشیفتگی سالم و ناسالم
همه ی مابه نوعی این واقعیت را پذیرفته ایم که خودشیفتگی( در روانشناسی نوعی خوددوست داری هست که توانایی و قابلیت های فرد را در تعامل و تکامل محدود میکند) اگر متناسب با سن نباشد، صفت ناپسندی است. از کودک سه ساله توقع نداریم که خودخواه نباشد. کودک به شکلی کاملاًخودخواهانه احساس می کند پدر و مادر هم ابزار رفع نیازهای او هستند و هم این قدرت را دارند که تمام مشکلات و نیازهای او را حل کنند.
کودک این توهم را دارد که والدینش حلال همه مشکلاتند، فکر می کند محور خانواده است و پدر و مادر تماماً در خدمت او هستند. پدر و مادر نیز طوری رفتار میکنند که انگار برای خدمت به کودک آفریده شده اند و از اینجاست که خودشیفتگی بدوی رشد می کند و ارضا می شود. در این فضای خودشیفته توهم خودبزرگبینی و آرمانیسازی والدین در کودک رشد می کند، و در این فضا توقعات و نیازهای نارسیستیک متجلی می شوند.
هرچه کودک بزرگتر می شود والدین بیشتر خواسته های خودشیفته ی او را ناکام می گذارند. پدر و مادر سالم به شکلی متعادل و معقول این تمایلات را سد می کنند. دراین حالت در کودک خشم و غیظ تولید میشود و پدر و مادر با همدلی در برابر این هیجانات واکنش نشان می دهند و آنها را مدیریت می کنند و در این فرایند، ظرفیت تحمل،شناخت، و مدیریت این هیجانات در کودک رشد می کند.
سلامت والدین
اما اگر والدین از سلامت روان کافی برخوردار نباشند و خود به اندازه ی کافی عشق نگرفته باشند، ممکن است برخورد خشنی با نیازهای نارسیستیک کودک داشته باشند. در این فضا فراموش نکنید مادری که ابداً خودخواهی کودک را ناکام نکند نیز آینده ی فرزندش را به مخاطره می اندازد زیرا ظرفیت قهر و عشق هر دو در کودک باید باشد.