زندگی ناخوداگاه
زندگی ناخوداگاه
آلیس میلر معتقد بود همه ما در دوران کودکی تلاش میکنیم خواستههای والدینمان را برآورده کنیم، چه این خواستهها به زبان آورده شده باشند و چه بیان نشده باشند و چه منطقی باشند و چه غیر منطقی. در این روند، چشممان را بر نیازها و احساسات واقعی خودمان می بندیم. در زندگی بزرگسالی، این امر مانند هدایت کشتی بدون استفاده از قطب نماست. اگر ندانیم چه کسی هستیم و احساسات ما چیست و چه میخواهیم، حتی در بزرگسالی نیز تحت تاثیر انتظاراتی قرار میگیریم که از دوران اولیه کودکی بر ما تحمیل شدهاند، همان انتظاراتی که به هر حال نه به خاطر عشق، بلکه به خاطر توهم عشق برآورده کردهایم. بدون این توهم نمیتوانستیم از دوران کودکی خود جان سالم به در بریم.
مسئله سرکوب احساسات می تواند با تخلیه احساساتی که در زمان آسیب دیدگی اصلی انباشته شدن درمان شود. در طول این روند خاطرات ناخودآگاه از اتفاقات واپس رانده، که اغلب فرد را به کارهای مخرب وامیدارد، میتواند به خاطرات خودآگاه تبدیل شود و در آینده در دسترس ما قرار گیرد تا نیازهای واقعی خود را با روش مسالمت آمیز برآورده سازیم. با این عمل، برونریزی کورکورانه به پایان میرسد. افراد از آگاه شدن از زندگی گذشتهشان سر باز می زنند، بدون اینکه بدانند زندگی گذشته انسانها مدام نحوه فعالیت های کنونی آنها را تعیین میکند. آنها به زندگی خود در دوران سرکوب شده کودکی شان ادامه می دهند و نمیخواهند بپذیرند آن دوران دیگر وجود ندارد. همچنان از خطراتی می ترسند و فرار میکنند که اگر چه زمانی واقعی بودهاند، مدتهاست دیگر وجود ندارند و واقعی نیستند.
@Psychoanalysisobjectrelations