من دوست نداشتنی ام یا تو خوب نیستی؟
من دوست نداشتنی ام یا تو خوب نیستی؟
بخش قابل توجهی از رفتار ما در رابطهی عاطفی، به واسطهی الگوهایی هدایت میشود که ریشه در ناخودآگاه دارند و ما احتمالاً از آن بیخبریم. برای یافتن این الگو بایستی به دوران کودکی واپسروی کنیم.
هر فردی در دوران کودکی نیاز دارد که رابطهی خوبی را با پدر و مادر شکل دهد. مشکل از آنجایی آغاز میشود که این رابطهی به اندازهی کافی خوب شکل نمیگیرد. اغلب فرزندانی که در کودکی با والد آزارگر یا طردکننده یا سرد رشد یافتهاند، برای قابل تحمل کردن این موقعیت، دو راه پیشرو دارند تا این رفتارهای خصمانه را تبیین کنند. چیزی شبیه این که با خود میگویند یا «پدر و مادر من آدمهای بدی هستند» یا اینکه «من دوستداشتنی نیستم» و مستحق همین توجه ناکافی هستم (یعنی یکجور جابجایی در مسئولیت).
پذیرش گزارهی اول دنیا را برای کودک ناامن میکند، پس او ناگزیر تصور دوم را میپذیرد (این صورتبندی را روانکاوی به نام رونالد فیربرن انجام داده است). بنابراین، این کودک در بزرگسالی، ارتباطاتی را اصیل و ارزشمند میداند که فرد مقابل با آنها رفتاری سردتر از معمول داشته باشد. اگر کسی خلاف این روند را با او پیش بگیرد، از این محبت خوشنود نمیشود، بلکه ممکن است به نظرش طرف مقابل فردی سوءاستفادهگر یا بیارزش باشد.
برگرفته از : tadaei.com/u/wfizv