جبر تکرار
جبر تکرار
ما تمایل داریم که دردها و رنجهای دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم این مسئله یکی از بینشهای عمیق در روان درمانی های مبتنی بر روان تحلیلگری است.
فروید
فروید به این پدیده را اجبار به تکرار میگفت.فرزند یک فرد میگسار با کسی ازدواج میکند که میگسار است کودکی در دوران کودکیاش با بدرفتاری اطرافیانش روبهرو شده است با فردی بددهن گستاخ و پرخاشگر ازدواج می کند یا اینکه خودش از دیگران سوءاستفاده می کند. فردی که در دوران کودکیاش آزار جنسی را تجربه کرده است، در بزرگسالی ممکن است در دام روابط آشفته و بیهدف بیفتد. کودکی تحت سلطه دیگران بوده است ممکن است در دوران بزرگسالی بشدت دیگران را کنترل کند.
چرا نمیتوانیم دست از این الگوها برداریم و زندگی بهتری برای خودمان تدارک ببینیم؟
در واقع هر کسی با متوسل شدن به این روش های محکوم به شکست، به تداوم این الگوهای منفی دامن میزند.
در دوران بزرگسالی شرایط و موقعیتهایی ایجاد میکنیم که شبیه به شرایط و موقعیت های دوران کودکیمان است منظور از تله زندگی تمام روش هایی است که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکیمان می شود
این باورها علارغم آسیبی که به ما می زنند،در پناه آنها احساس امنیت می کنیم زیرا به ما قدرت پیش بینی پذیری و اطمینان آفرینی می دهند.این باورها را می توان به امنیت داشتنِ فردی ترسو در خانه تشبیه کرد.